به گزارش پارسینه به نقل از اقتصادنیوز، در همان شبهایی که موشکها سقف خانهها را شکافت، یک روز ظهر هم شیشه مغازهها از هم پاشید، کرکرهها فرو ریختند و دخلها زیر خاک ماندند. اما برای مغازهدارها، ماجرا فقط آوار نیست؛ بیثباتی است، بلاتکلیفی قانونی است، و از همه سختتر، «بیکاری» است.
مثل دیگر شبهای پایتخت، هرجا روایتی در جریان بود؛ خانهای میزبان مهمانی بود، خانهای دیگر دورهمی کوچک آخرهفته داشت، و جایی دیگر، کسی تنها در سکوت شب خواب بود. فرقی نمیکرد ساعت چند است و چه کسی در آستانه چه فصلی از زندگیاش، موشکها رسیده بودند پشتِدر تا خاطرات را در همان ساعت قطع کنند؛ آمده بودند برای قلع وقمع.
برعکس خانههای ویران شده اینجا آنچه باقیمانده، تنها تلی از خاک نیست؛ فهرستی بلند از وسایل سوخته، قراردادهای نیمهتمام، سرمایههایی که در لحظه دود شدند و کارگرانی که یکشبه بیکار شدهاند است.
آن روز سر ظهر، در محدوده حمله موشکی دهها مغازه فعال بود: عطاری، داروخانه، رنگفروشی، پروتئینی، فروشگاه ابزار و کفاش سیار و... حالا، از آن روز، تنها چیزی که مانده، مغازههایی نیمهویران، دیوارهای سیاهشده، شیشههای تعویضشده با هزینهی شخصی، و ویدیوهایی است که در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشوند.
در یکی از فیلمهای وایرالشده، صفی از خودروها پشت چراغ قرمز منتظرند که ناگهان موج انفجار، آنها را تکهتکه میکند. شاهدان عینی میگویند این فیلم حقیقت دارد و خودشان به چشم دیدند که بعد از انفجار یک خودروی پژو 206 را از سقف ساختمان شهرداری منطقه 1 پایین آوردند.
به جز خسارات مغازهها آنچه مردم این محله را بیش از هرچیز نگران کرده، وضعیت فعلی همان ساختمان منفجرشده است. با گذشت هفتهها، هنوز نه آواربرداری صورت گرفته، نه حصاری ایمن اطراف محل کشیده شده است. تنها چیزی که وجود دارد، یک بنر زرد هشدار است، آن هم شُل و بیرمق.
در روز تهیه گزارش، یکی از کارگرانی که در پشتبام ساختمان کناری مشغول کار بود، با دست تکههای آوار را از پشتبام ساختمان بغل، به کوچه پشتی پرت میکرد. نه جرثقیلی در کار است، نه نظارتی. تیرآهنها و آجرهایی که از لبه ساختمان بیرون زدهاند، کج شدهاند و بهسمت خیابان خم شدهاند و انگار هر لحظه میل به ریختن دارند...
روایت اول| عطاری، تجریش
مغازه عطاری بزرگ روبهروی ساختمانی بود که منفجر شد. از نظر جانی صدمهای ندیدند، اما از نظر مالی و روحی، خسارت بسیار است. صاحب مغازه میگوید:«هنوز با خودم میگم کاش فقط مالی بود. دیگه اینجا امن نیست.» نیمی از مغازه آسیب دیده. کرکره، شیشه، تابلو، نمای بیرونی؛ همه آسیب دیدهاند. مغازهدار میگوید لیست خسارت را برای بنیاد مسکن فرستاده؛ مجموعاً یک میلیارد و 500 میلیون تومان. از این مبلغ، فقط 400 تا 500 میلیونش مربوط به نما بوده. بقیه، شامل اجناس داخل مغازه است:« روز اول چهار-پنج تا شماره تلفن دادند برای پیگیری. اول جواب میدادند، الان همه شمارهها خاموش است. مشغول نهها، خاموش!»
صاحب مغازه عطاری میگوید با شهرداری و بنیاد تماس گرفته، اما هیچکس پاسخ دقیقی ندارد. قرار بود کارشناس بیاید، نیامده. شماره حسابها را گرفتند اما هنوز ریالی برایشان واریز نشده است:« پارکینگ شهرداری درست کنار مغازه ما بود آن هم تخریب شده و میبینید که شهرداری از خودش شروع کرده، دارند نمای پارکینگشان را بازسازی میکنند، اما سراغ ما نیامدند. ما مغازهداران؟ انگار خودمان ماندیم و حوضمان!»
او میگوید میخواسته شیشه مغازه را عوض کند، اما از شهرداری به او گفتهاند فعلا دست نگهدار شاید دوباره اسرائیل زد! پس نه خسارتی میپردازند و نه جواب قانع کنندهای میدهند. خودش میگوید:«شیشهها در روز حادثه حکم سپر داشتند. اگر نبودند، ترکشها تا ته مغازه میآمد ولی الان حتی خسارت شیشه را هم به ما نمیدهند.»
از مغازه بیرون میآید و با دست به آواری که لم داده رو به خیابان اشاره میکند و ادامه میدهد:«هرکسی از اینجا رد میشود نگاهی میکند و افسوسی میخورد و از ترسش از اینور خیابان رد میشود مغازهدار و ساکنان همه ما منتظریم ببینیم کی قصد دارند سراغ این آوار بیایند؛ باورکنید همین حالا اگر بریزد شاید از روز حادثه بیشتر قربانی بگیرد!»
روایت دوم| مغازه پروتئینی، تجریش
روز حادثه، صاحب مغازه در حال تخلیه گوشت بوده و از شاهدان عینی انفجار ماشینهای پشت چراغ قرمز:«ماشین گوشت که رفت، انفجار شد. شیشهها شکست و داخل مغازه ریخت. خیابان پر از آب شد، لوله ترکیده بود. چند ماشین آسیب دیدند، یکی هم افتاد داخل گودالی که وسط خیابان ایجاد شد. به سرعت زخمیها و شهدا را جمع کردند و بردند بیمارستان شهدای تجریش. مغازه ما کمتر از روبهروییها آسیب دید، ولی شیشهها شکست، قفسههای داروخانه ریخت، دکل برق هم دوتا بود یکی از آنها منفجر شد. بیشتر شهدا، عابران و موتورسوارهایی بودند که همان لحظه کنار محل انفجار بودند. نهادهای مختلف آمدند، اما وضعیت خسارت مغازهها هنوز روشن نیست. ما هم شیشههایمان را به خرج خودمان درست کردیم. هیچکس هنوز نگفته چه میشود.
روایت سوم| کفاش سیار، تجریش
یک کفاش سیار است. تمام وسایل کارش همانجا کنار خیابان بود. مشغول جمعکردن بود که تکهای از موشک آمد و به دیوار کنارش خورد، خودش پرت شده و بخشهایی از دیوار هم فرو ریخته، سمت چپ دندههایش و پای چپاش آسیب دیده اما باز هم سر همانجای قبلی میآید، برای کار و برای درآوردن یک لقمه نان. همه داراییاش، یعنی همان کیف ابزار، دود شد و دیگر نیست و مجبور شده بخشی از آن را دوباره بخرد، کم حرف است خیلی از خودش نمیگوید فقط از دوستانش یاد میکند:« خدا خواست من زنده موندم. همان روز یکی از سبزیفروشهای چرخی اون دست خیابان شهید شد، یکی دیگه از دستفروشها هم مجروح شده بود، بعداً شنیدیم از دنیا رفته.»
روایت چهارم| مغازه لوازم خانگی، نارمک
گروه دیگری از مغازههای آسیبدیده که به سراغشان رفتیم در میدان ششم نارمک هستند، پلاک 34 ؛ یک فروشگاه لوازم خانگی، دو دهنه. یکی از دهنهها کاملاً تخریب شده، دومی سقفش ریخته و فقط بخشی از دیوار مانده. یخچالها، آبگرمکنها، بردهای یدکی، قطعات لوازم خانگی؛ همه نابود شدهاند.
حالا تنها چیزی که از انبار قطعات یدکی مغازه مانده چند تکه تیرآهن است. صاحب مغازه میگوید:«نزدیک به یک میلیارد و نیم فقط جنسهای داخل مغازه ارزش داشت. اما گفتند نهایتاً 280 میلیون تومان پرداخت میشود. حتی یکپنجم هم نیست.» از طرفی، میگویند برآورد خسارت برای فضاهای تجاری هنوز دقیق نیست. بنیاد مسکن، شهرداری، چند نهاد دیگر آمدهاند، اما هر بار پرونده به دستگاه دیگری منتقل شده. مغازهدار میگوید بین استانهای تهران، البرز و زنجان سرگردان شدهاند:«ما مستأجریم، سرقفلی داریم، خسارت دیدیم ولی بلاتکلیف ماندیم. مالک این روزها برای اجاره به ما هم فشار آورده و هم نیاورده اما برای سرماه بعد یا اجاره میخواهد یا میگوید تخلیه، تعارف که ندارد!»
به گفته مغازهدارها برای آنهایی که حکم مغازهشان تخریب است نه پیشنهاد جایگزین مغازهای داده شده، نه حمایتی برای ادامه کار، نه وامی و نه هیچچیز دیگر. منبع درآمدشان بیش از یک ماه است که قطع شده و هنوز هیچ پاسخ روشنی وجود ندارد. همان تعمیرکاری که هر دو دهنه مغازهاش آسیب جدی دیده و شدت آوار اجازه نمیدهد حتی در مغازه باز شود میگوید:«مسئولان میگویند برآورد مشخصی برای واحدهای تجاری ندارند. اما ما چطوری مخارج خانواده را تأمین کنیم؟ حتی سرمایهای هم باقی نمانده، داخل مغازه من بخش زیادی از وسایل برای مردم بود، خسارت آنها را چه کنم؟ آنها هم از بین رفت.»
روایت پنجم| دفتر آژانس کرایه خودرو، نارمک
چند سنگفرش آنطرفتر از مغازه تعمیراتی یک دفتر آژانس کرایه خودرو و حمل مسافر بود، آن هم یکشبِ به ویرانه تبدیل شده است. مدیر آژانس آن شب در تبریز بود، رفته بوده به دخترش سر بزند، میگوید:«کامپیوتر، کیس، هاردهای 20 ساله اطلاعات مجموعهام، 22 خط تلفن فعال، تلویزیون، کولر، یخچال، همهچی رفت. حتی برای برقکشیِ تجهیزات سال گذشته سه میلیون خرج کرده بودم. میبینی؟ همه دود شد، زیرپایمان فقط خرده شیشه است.»
بیش از یکماه است که هیچ فعالیتی ندارند. 25 نفر، از راننده تا پشتیبانی، بیکار شدهاند. مستأجر بودند و اجاره را مرتب پرداخت میکردند، اما حالا: «مالک گفته تخلیه کن. حتی اگه با من همکاری کند، من دیگر چیزی برای ادامه ندارم. نه مغازهای، نه سرمایهای، نه تجهیزاتی، نه مدارکی. همه زیر آوار رفت.»
اینجا، در مغازههایی که پس از حملهی اسرائیل به ایران نیمهویران ماندهاند، چیزی فرسایندهتر از آوار و شیشههای شکسته هست؛ بلاتکلیفی اقتصادی.
برای واحدهای تجاری نه سقفی موقت تعیین شده، نه نقشه راهی برای بازسازی پیش رویشان است. مغازهدارها هر صبح میآیند پای ویرانهای که زمانی کسبوکارشان بود، و هر شب، با دستان خالی، ذهنی پُر از قسط و چک و بدهی، به خانهای میروند که نمیدانند چگونه باید نانآورش باشند.
0 دیدگاه